یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

سوته دلان

پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۱ ق.ظ

ماسوته دلان درهمه شب خواب نداریم 

ماخسته زجانیم و دگر تاب نداریم

ازترس مکافات زمین خانه به دوشیم

ازخلق بریدیم و زبان بسته خموشیم

در راه سفر پشت سر قافله ماندیم 

آخر به سر قافله خود را نرساندیم

مردیم زبس در ره خود حادثه دیدیم

لب تشنه دویدیم و به آبی نرسیدیم

بار دگران عاریه بر دوش کشیدیم

یک دست که باما بشود یار ندیدیم

از کار خلایق چه گره ها نگشودیم

غمها زدل خلق گرفتار زدودیم

گرمابه همه  عمر زکسی خیری ندیدیم 

اما زنکوکاری خود فایده دیدیم

درکلبه ی ما تابش انوار خدا بود

در بزم فقیرانه ی ما لطف و صفا بود

  • salim hamadi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی