درقسمت قبل درخصوص دلایل ضرورت بازگشت به اسلام راستین اجمالا توضیح دادم و همچنین به موانع موجود دراین مسیر نیز اشاره کردم
همانطور که گفته شدیکی ازموانع اصلی برای درک حقیقت تعصب است .تعصب نوعی وابستگی قومی مذهبی یاسیاسی است که مبنای عقلی نداردو مانع ازانصاف درشناخت واقع است .
کسی که میرود بالای منبر
مخاطب را تصور میکند خر
خیالش هرکه آنجاست بی سواد است
اگرچه بین آنان خر زیاد است
ولی درجمع همه نادان نباشند
همه در درک و فهم یکسان نباشند
بگویند واعظان دائم اراجیف
حقایق راکنند صدجور تحریف
روایتهایشان اغلب خرافات
که بامنطق و عقل دارد منافات
شده چرندیاتشان سوژه ی خنده
که دارند غالبا طنزی گزنده
یقینا خود بدانند گر چرند است
ولی این شغلشان چون کارمند است
خزعبلاتشان پایان ندارد
که فرق باگفتن هذیان ندارد
توگوئی مردمان درازگوشند
همه دیوانه وبی عقل و هوشند
پیمبرگربدانست روزگاری
بگیرند عده ای ازدین سواری
که دین مضحکه ی آنان بگردد
به کام مرثیه خوانان بگردد
ببخشیدبرلقای آن عطایش
یقینا درنمی آورد صدایش
پیمبر تن به این بازی نمیداد
رضابرجعل واخاذی نمیداد
که روزی عده ای از نام اسلام
بگیرند بهرخود بی زحمتی وام
خالق من شکرگذارم تورا
زانکه مرا داری ودارم تورا
بنده نبودم که کنم بندگی
توشه ی من خجلت وشرمندگی
پیش توهستم همه دم روسیاه
کفه ی میزان عمل پر گناه
باهمه ی زشتی وبدکاریم
بازبحال خود تو نگذاریم
دست مراهیچ نکردی رها
رد تو هست درهمه ی لحظه ها
هرگاه شدم ازهمه کس ناامید
یاوری ازجانب تو میرسید
مرد خدائی که ولئ نصیر
می امد و بود مرا دستگیر
شکرخدائی که همه رحمت است
لطف و عطایش همه بی منت است