یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

جوونا ،نوجوونا باشماحرف دارم

چهارشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۱۶ ق.ظ

جوونا ،نوجوونا 

باشماحرف دارم 

شماکه هنوز دلی پاک  دارید

شما که مثل جوونای قدیم 

ساده گول نمیخورید

اهل اندیشه و علم و منطقید

جوونا ،نوجوونا

دین ومذهب خوبه اما کافی نیست

اونی که مذهب ودین نداره هم انسانه

همه ی آدما هم برابرن ،برادرن

فارغ از رنگ و نژاد

فارغ از باور و دین و اعتقاد

هیچکی رو بخاطر قومیت و اصالتش

نباید مسخره کرد

همه ی قومیتها محترمن 

ترک وکرد ،بلوچ و لر ،فارس و عرب

همه انسان و همه هموطنن

همه ایرانین و برابرن

هیچکی ایرانی تر از دیگری نیست

به شماچه که کسی یهودیه ،بهاییه ،زرتشتیه

یااصلا خدا رو باور نداره

کی میگه بهشت مال مسلموناست

کی میگه هرکی که گفت مسلمونم ،مسلمونه

هر مسلمون با خدا و ایمونه

کاسبای دین اگر چیزی میگن

نباید حرفشون و جدی گرفت

این جماعت خودشون بازیچه ان

من میگم مهم اینه که آدما

واقعا آدم باشن 

من میگم 

اونکه بدون چشمداشت

واسه هم نوع خودش کاری کنه 

مسلمونه

کی میگه مسلمونی  به رفتن زیارت و گریه وشیون و عزاست

کی میگه خدا فقط خدای ماست

اینها حرف کاسبای دین فروش بی خداست

اون خدایی که توی آسمون و دلای ماست

عاشق عاشقی و محبته

عاشق پاکی و انسانیته

واسه اون فرق نداره دینت چیه

مسلک و مذهب و آئینت چیه 

اون میخواد خودت رو برتر ندونی

 تواگر میخوای خدا راضی باشه

خاکی باش  افتاده باش دلپاک باش

دست افتاده رو آرام بگیر 

واسه ی اون که دوستش داری بمیر

  • salim hamadi

صدشکوه از زمانه

شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۵۷ ق.ظ
امروز مثل هرروز حالی خراب دارم
ازدست روزگارم غم بی حساب دارم
تقدیرمن چنین است روز خوشی نبینم
دیریست کنج خانه بادرد همنشینم
شکرخدا چو گویم گه قصد طعنه دارم
صدشکوه و شکایت از این زمانه دارم
گاهی به طعنه گویم آخرخدا کریم است
بی شک خدا بداند دردم چقدر عظیم است
شاید خدای مردم خدای مهربان است
شاید کریم ورحمان برای دیگران است
اما خدای من نیست خدای مهربانی
دست مرا نگیرد در اوج  ناتوانی 
هرجا که بخت دخیل است بختم سیاه و زشت است
لعنت به هرچه پاداش حتی اگر بهشت است 
شکرش چرا بگویم وقتیکه رحم ندارد
وقتی که روز و شبها باران درد ببارد
بیزارم از خدایی که فکر انتقام است
آخرگناه من چیست  خطای من کدام است
تا من  به یاد دارم  باکس بدی نکردم
نامردی و خیانت  به احدی نکردم
اگر چنان که گویند تو لطف بیکرانی
کسی که دردمند است ز درب خود نرانی
قسم تورابه نامت که بی خیال من باش
 بیا و مدتی چند بفکر حال من باش

  • salim hamadi

عید سعیدفطر

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۲۳ ق.ظ

کل عام وأنت الی الجنة أقرب

ولفعل الطاعات أرغب

و للجنة أسبق

  • salim hamadi

سزای قلب عاشق

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۱۷ ق.ظ
ای کاش دل تواند عاشق شود دوباره
ایکاش جان بگیرد این قلب پاره‌ پاره
ایکاش باردیگر کس دلبری نماید
ناگه به گوشه چشمی قلب مرا رباید
ای قلب بی نوایم حق توبی کسی نیست
دلهای چون تو عاشق دراین زمان بسی نیست
دیدی که آن جفاکارچه بامن و دلم کرد
وقتی که دید اسیرم زخمی زد و ولم کرد
بیچاره فلب عاشق خواست ازتپش بیفتد
میخواست زین مصیبت به دست و پایش افتد
آن سنگدل گمان کرد کارم دگر تمام است
دانست دل ازآن زخم عاجزز التیام است
ازغصه و غم و درد آکنده شد وجودم
من بعدازآن مصیبت آن من دگر نبودم
آن یاربی وفایم آسوده بود و خندان
اما دلم ازآن زخم شدجایگاه احزان
هنوزهم دل من تنها وگوشه گیر است 
بر درد و غصه خوردن انگار ناگزیر است 
باید ولی بداند این اشتباه او نیست
واقع چو شد جدایی جرم و گناه او نیست 
سزای باوفایی عذاب و درد و غم نیست
جزای قلب عاشق تنهائی و عدم نیست 

  • salim hamadi

میترسم

يكشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۳۴ ق.ظ
مدتی است که ترسهایم زیاد شده اند
من یک آدم ترسو شده ام
ترس وجودم را احاطه کرده است
اما گمان نکنم ترسیدن در روزگار ما عیب باشد
همه چیز ترسناک شده است
دنیا ترسناک شده 
،آدمها ترسناک شده اند
آخراین چه دنیایی است که ما  ساخته ایم 
دنیا دارد به کدام سو میرود
انسانها به کدام سو میروند
چرا خوابند
چرا نمی فهمند
چرا پراز پلیدی اند
انصاف کو،غیرت کو ،معرفت کو ،وجدان کو،انسانیت کو،برادری کو ،عشق کو ،محبت کو 
اینها کجاهستند 
آیا آینها چیزهای بدی هستند ؟
اگرنه پس چرا نیستند
چراآنها را نمیبینیم
چرا انسانها اینگونه باهم رفتار میکنند
چرا اینقدر ترسناک شده انذ
چرا اینقدر زشت شده اند
مگر قرار است دنیا به آنها چه بدهد؟
میخواهند به کجا برسند؟
آیا این رسالت انسانی آنان در زمین بود
آیا این فلسفه خلقت بشر بود؟
که اینگونه رفتار کنند
که زمین را نا امن کنند
که بترسیم ؟
از گرسنه ماندن بترسیم؟
از فقر بترسیم،از ظلم بترسیم،از زندانی شدن بترسیم،از مرگ بترسیم؟
ازبه خطر افتادن امنیتهایمان بترسیم؟
بترسیم ازاینکه به ماخیانت شود؟بترسیم ازاینکه نارو بخوریم؟بترسیم ازاینکه تنها بمانیم؟
بترسیم که محتاج شویم ،که زمین گیر شویم....
وقتی گذشته ام را مرور میکنم،به سالهای جوانی میرسم
جوانی  چقدر زود گذشت ..
روزگاری که از هیچ کس و هیچ‌ چیز ترس نداشتم
روزگاری که ترس برایم بی معنا بود
چنین واژه ای درقاموسم وجود نداشت
جوان بودم .کله ای داغ داشتم و سری پر باد
از نداری نمیترسیدم،از گرسنگی ،از زندانی شدن ،از اعتیاد،حتی ازمرگ هم نمیترسیدم
دیوانه بازیهایم برای دیگران عجیب بود
کسی باورنمیکرد که روزی آرام شوم 
امااکنون من میترسم
از دنیا و آدمهایش میترسم
میترسم چون خیانت دیدم
میترسم چون صدها بار از یاران زخم خوردم 
چون بزرگترین دردهایم یادگار عزیزترین آدمهای زندگیم هستند
میترسم چون تنها شدم 
چون آنکه برایش میمردم مرا بخاک‌ سیاه نشاند
میترسم چون طعم شلاق راچشیده ام 
چون تبعید شدم 
چون زندانی شدم 
چون به ادمان مبتلا شدم
چون به نان شب محتاج‌ شدم چون زمین خوردم وکسی دستم را نگرفت
چون .....
دنیا مرا آزرد
آدمها مرا آزردند
زندگی مراآزرد
عشق مرا آزرد
حتی خدا هم مرا آزرد
گذشته ام درد میکند
امروزم‌ پر از درد است 
خسته شدم ،
بریدم ،بخدا کم آوردم
اما گاهی باخود میگویم
آخراینهمه ترس برای چیست
من که دیگرچیزی برای باختن ندارم 
مگرقراراست چندسال دیگرمهمان این دنیای لعنتی باشم
من که نمیتوانم دنیارا تغیر دهم
نمیتوانم آدمها راتغییر دهم
اصلا بمن چه که دنیابه کدام سوی میرود
بمن چه که  انسانها به سوی ناکجا آباد میتازند
بمن چه که دنیاپراززشتی وپلیدی است
من راه خودم را میروم ،
من سهم خودم راانجام میدهم
من به اندازه ی توانم برای زیباتر شدن دنیا تلاش میکنم
این رسالت من است 
من زیبا زندگی میکنم
من راه خودم را میروم

  • salim hamadi

جست وجودرافق نآامیدی

پنجشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۱۰ ب.ظ
🔻از من خواسته شده به این پرسش پاسخ دهم که باید امیدوار بود یا نااُمید؟ در نظر من سخن گفتن از امید در وضعی که از هر جهت ناامیدکننده است، چیزی در حدِّ بلاهت است. آدمی به یاد کبک و برف می‌افتد! از عمل‌کرد دو جناح سیاسی، به‌مثابه کنش‌گران اصلی صحنه‌ی سیاسی ایران، در مدّتی بیش از حدود دو دهه راه برون‌شوی برای حل مسایل جامعه بیرون نیامده است. جناح اصول‌گرا  غالباً نه مسؤولیت می‌پذیرد و نه پاسخ‌گو است و چه بسا اصلاً نمی‌پذیرد که شرایط اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی جامعه مساعد نیست. از نظر بسیاری از اصول‌گرایان حاکم، حتّا نباید گفت که شرایط نامساعد و بحرانی است زیرا این خود به معنای زیر سؤال بردن نظام سیاسی و ناکارآمد جلوه دادن آن است! من به این دسته از مسؤولان حق می‌دهم چون وضع خود آن‌ها خوب است. یکی از هم‌کاران ما پس از خیزش اجتماعی دی‌ماه می‌گفت که مردم هار شده‌اند. آن‌ها وضع‌شان زیادی خوب است و لذا به خیابان ریخته‌اند. شواهدی که او ارایه می‌کرد این بود که من هر روز صبح شیر خوداَم را می‌خورم و مرتب به کوه و استخر می‌روم! پس چرا مردم به خیابان آمده‌اند؟! من همین‌جا از طرف مردم خیزنده از او و این دسته از مسؤولین محترم عذرخواهی می‌کنم.
🔻نیروهای اصلاح‌طلب هم دایماً می‌گویند شرایط در حال خوب شدن است و ما داریم وضع را به‌تر می‌کنیم و دست‌آورد داشته‌ایم. یکی از هم‌کاران جامعه‌شناس اصلاح‌طلب ما می‌کوشد حرکت مثبتی از میان اقدامات خُرد و کلان شورای شهر تهران یا دولت روحانی پیدا کند و در بوق و کرنا بدمد که هان بنگرید چنین موفقیتی حاصل شده است. طنز ماجرا این است که سیدمحمد خاتمی رهبر جریان اصلاح‌طلبان مصالحه‌گرا، بسیاری اوقات حق خروج از منزل برای رفتن حتّا به مجلس ترحیم را هم ندارد (لابد این سزای مصالحه‌های او با اصحاب قدرت است) و شهردار تهران به‌عنوان منتخب شورای شهر اصلاح‌طلبانه، با تشر و تعیین زمان از سوی اصول‌گرایان صاحب قدرت، استعفا را بر خدمت ترجیح می‌دهد؛ داد و ستدی در پشت پرده یا فشاری از پشت پرده که به‌ناچار بخشی از آن از پرده به‌در آمده است. امّا اصلاح‌طلبان مصالحه‌گرا، هرگز جسارت کنار زدن پرده را نداشته‌اند؛ مگر آن‌که گاهی علی مطهری یا محمود صادقی دو نماینده‌ی شجاع مجلس که هیچ‌یک نسب از اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان نبرده‌اند، "پرده‌دری" کنند!
حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود  / تا آن‌زمان که پرده برافتد چها کنند
🔻بنابراین، صحنه‌ی اصلیِ بازیِ بازی‌گران سیاسی ما در پشت پرده قرار دارد؛ مگر آن‌که یکی بزند به سیم آخر یا شجاعتی به‌خرج دهد و گوشه‌ای از این پرده موقتاً بالا رود و یا روزنی در آن پدید آید. به جناح اعتدالیون کذایی هم عملاً امیدی نیست. هنوز نتوانسته‌اند گره‌های کهنه را باز کنند و دردهای مزمن اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را علاج نمایند و از کلید ایشان هم دری و دروازه‌ای امیدبخش و روشنایی‌بخش گشوده نشده است. البتّه برجام هم‌چون پنجره‌ای امیدبخش به‌دیده آمد امّا از آن نیز کاری برنیامد و گره دندان‌گیری در سیاست خارجی هم هرگز گشوده نشد و اگرچه برجام اقدامی ارزش‌مند بود، امّا تأثیر تحوّل‌آفرینی بر اقتصاد کشور نیز ننهاد یا روند به گونه‌ای پیش رفت و مدیریت شد که نتوانست چنین کند. اینک دوباره دشمنان خارجی به رهزنی روی آورده‌اند و می‌کوشند راه‌های تحوّل مطلوب را سد کنند و روزن‌ها را یکی‌یکی ببندند و بار دیگر کشور را با تحریمی سنگین مواجه کنند. رییس جمهور محترم نیز به‌رغم همه‌ی وعده‌های انتخاباتی‌ای که داده بود و شعارهای هیجان‌انگیزی که سروده بود، هرگز آن مرد پایداری که بتواند تحوّلی بیافریند و بشود به کشتیبانی او اطمینان کرد و از روی دل‌گرمی از او پشتیبانی نمود، نشان نداد.
🔻وضع اقتصاد مملکت دیگر اظهر من الشمس است. مثل آب و هوای گیلان یا حال و روز زائوی پا به ماه، متغیّرالاحوال است و هر لحظه ممکن است صاعقه‌ای و طوفانی بیاید و یا دردی جسم این اقتصاد را فرا بگیرد و یک استفراغ پر و پیمان بزند به سر و روی این "ملّت نجیب"! اصلاً حال و احوال‌اش قابل پیش‌بینی نیست و دایماً در حال بدتر شدن است. نوسان بالارونده‌ی دلار، شیرینی تعطیلات فروردین ماه را به کام مردم و بسیاری از فعالان اقتصادی تلخ نمود. از سوی دیگر، آمار خانوارهایی که زیر خط فقر زیست می‌کنند، تکان دهنده است و تعداد کسانی که هر روز سر در سطل آشغال دارند، چهره‌ی کثیف فقر را عمومی و هرجایی می‌سازد. 👇
@HasanMohaddesi
👆🔻اوضاع بوروکراسی و شرایط بهداشت و درمان کشور هم خوب ارزیابی نمی‌شود. قوانین دایماً توسط گروهی واجد رانت شکسته می‌شود و نادیده گرفته می‌شود و برای مردم ضعیف بسیار محکم و سخت‌گیرانه اجرا می‌شود. مردم، درست یا نادرست،  از اداره و بیمارستان به‌نحو شگفتی وحشت دارند و به‌طور روزمرّه آرزو می‌کنند که امورشان به بیمارستان و اداره نکشد! نارضایتی جمعیّت‌های مختلف هم هر یک به‌نحوی از ره‌گذر خیزشی نمایان می‌شود. حتّا کلاه قرمزی هم بلوایی به پا کرد در جنوب کشور و سال جدید با چنین وضعی آغاز شد. 
🔻حالا در چنین شرایطی چه‌گونه باید از امید سخن گفت. اینک این ماییم که در افق نومیدی امیدی جست‌وجو می‌کنیم. نیاکان‌مان در این شرایط منتظر منجی الاهی و آسمانی بوده‌اند. این سرزمین را در جای دیگری "سرزمین فاجعه و جست‌وجوی نجات" نامیده‌ام. اگرچه جریان احمدی‌نژادیسم بار دیگر منادی اندیشه‌ی هزاره‌گرایانه بود، اما بسیاری از ما چنان عقلانی شده‌ایم که جز به دستان خودمان ننگریم. معجزه‌ای هم اگر رخ بدهد، با دستان خودمان رخ خواهد داد. امیدی هم اگر باشد باید بارقه‌اش از دل کنش‌های ما بیرون بزند. در این افق نااُمیدی، چنین انسانی تنها می‌تواند منتظر پیدایی بارقه‌های امید باشد؛ مُنتظری که خود نیز دست از کنش‌گری نکشد. به قول سعدی:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
باری، راز اُمید را در نااُمیدی باید جست و من ایستاده،‌ به افق نااُمیدی خیره شده‌ام و با خود زمزمه می‌کنم: کُلُّ یومٍ هُوَ فی شَأن.   
حسن محدّثی گیلوایی / 20 اردی‌بهشت 1397
@HasanMohaddesi

  • salim hamadi