یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

۱ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

دیردانستم که صادق نیستی

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۴۹ ق.ظ

رفتی اماکاش قبل ازرفتنت

میزدی تیرخلاصی در سرم

همچومرغ نیم بسمل گشته ام

که زدرد بالا و پائین میپرم

خود تو میدانی که بااین دردها

زندگی کردن عذابی ممتد است

مرگ بهترباشداز آن زندگی

گرتو را یار از قفا خنجر زداست 

زنده باشم بعدازاین دیگر چرا

گر ببینم یار من با دیگری است

برعذاب عشق لعنت تا ابد

گر سزای قلب عاشق خنجری است

هرکه عاشق شد پشیمان میشود

درد و غم پایان هر دلبستن است

هرکسی از عاشقی دم میزند

میرسد روزی که فکر رفتن است 

رفتنت را قلب من باور نکرد

چون تو را دلدار و یار پنداشتم

گر خلایق جمله دشمن میشدند

غم نبود وقتی که یاری داشتم

سالها بگذشت و در ناباوری

تازمین خوردم بدیدم نیستی

سالها از عاشقی دم میزدی

دیر دانستم که صادق نیستی

 

 

 

  • salim hamadi