جان خدا
پنجشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۴:۳۸ ق.ظ
جان خدا بسه دیگه این عذاب
خسته شدیم از تو و این انقلاب
نام تو بردند و ستم زاده شد
خوردن حق دگران ساده شد
هر ستمی گشته به نامت روا
دین شده خودبانی هر ناروا
نیست بجز جعل و دروغ و فریب
نصر من الله و فتح قریب
این بود ازرسم خدائی بعید
خود بشود یاور و یار پلید
کاش تو یکبار زبان وا کنی
درد بشر بلکه مداوا کنی
تا همه دانند که راضی نه ای
راضی به این معرکه سازی نه ای
راه خودت را بنمائی جدا
کس نکند ظلم به اسم خدا
نام خدا را نبرد کافری
کاسبی اش را نبود مشتری
آنچه که با نام خدا دیده ایم
از تو و از نام تو ترسیده ایم
کاش یکی را بفرستی زمین
باز کنی نزد همه مشت دین
تا که بدانند همه غافل شدند
راهی بیراهه ی باطل شدند
۰۳/۰۶/۰۱