دست ازسرم توبردار حال خوشی ندارم
خرابم مثل آن عاشق که عشقش
به پای سفره ی عقدرقیب است
خرابم مثل حال آن مسافر
که بی پول مانده درشهری غریب است
خرابم مثل آن بلبل که بیند
گلش دردست گلچین اشک ریزد
خرابم مثل آهوبچه ای که
شکارشدمادرش او میگریزد
خرابم مثل آن مادرکه طفلش
دوروز زیر تلی آوار مانده
خرابم مثل معتادی که چندیست
ندارد پولی و خمار مانده
خرابم مثل مردی که رفیقش
کنارچشم اوجان داده باشد
خرابم مثل آن قماربازی
که هرچه داشته تاوان داده باشد
خرابم مثل آن شاعرکه یک شب
غمی دارد کزآن حالش خراب است
خرابم مثل آن دیوانه ای که
دوای درد او جام شراب است
خرابم مثل آن چیزی که هستم
شبیه آنکه ازجان سیرباشد
خرابم مثل آن بازنده ای که
بلای جان او تقدیر باشد
خرابم مثل دیروز و پریروز
شبیه ماه پیش وپارسالم
خرابم مثل هرروز و همیشه
ازآن روزی که رفت این است حالم