حال رقت بار من
يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۶:۱۹ ق.ظ
این شعر داستان کسانی است که بخاطر اعتیاد به آخر خط رسیده اند .به امید روزی که هیچ هموطنی گرفتار این بلای خانمان سوز نباشد
حال رقت بارمن بنگر و روزم ببین
ازخطوط چهره ام درد جان سوزم ببین
زنده ام اماچه سود مرده ازمن بهتر است
مردن همچون منی راه حل آخر است
من نمیبردم گمان روزگارم این شود
برخودم خنجر زدن مسلک و آیین شود
من زدم برجان خودزخمی ازجنس هلاک
باتنم درد آشناست تابخوابد زیر خاک
ابتدا همچون جنین زاده گردد در وجود
بیصدا بالغ شود پرتوان گردد ز دود
بعداز آن بازیچه ای دست او بی اختیار
نأشه ای گاهی از او گه تو را سازد خمار
این چه درد مبهمی است خفته در بطن خوشی
گشته پنهان یک عذاب در لباس سرخوشی
مرز بین این خوشی تا فنا یک تار موست
گر دلیری گر رشید استخوان گردی و پوست
۹۶/۰۸/۱۴