علف هرز
سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ق.ظ
مست شدم ازقدح پرشکرجام او
ساده به دل بندزدم بی خبرازدام او
رسم اسیری زسرم با نظرش یاد رفت
هرچه بنا کرده بدم ،باقدمی باد رفت
غربت دستان مرا دست عزیزی گرفت
خفته دل بی خبرم پاشده خیزی گرفت
نوبت خوشبختی دل قدر همان لحظه بود
نوگل باغ هوسم یک علف هرزه بود
باززدم بردل خود باغم افزون نهیب
دست بکش ازطلبت ،یار نباشد نصیب
درنظرم هرعلفی چون گل آلاله بود
دل زنگاهی گذرا سخت وگران واله بود
هرعلفی بلبل مستی به جنون میکشد
عشق جنون رازتب سینه برون می کشد
عشق نگاری به دل چون من اگر پانهاد
غرق شود ناشی اگر پای به دریا نهاد
۹۶/۰۸/۱۶