ندارد ترس باران
سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۵۴ ق.ظ
ندارد ترس باران آنکه خیس است
اگرچه زیر باران تن عزیز است
یکی جانش به لب آمد زایام
یکی اورا جزا میداد اعدام
دمادم در دلش یاد خدا بود
کلامش خواهش وذکر ودعابود
فقط آیین حق رابندگی کرد
در این دنیا چو مهمان زندگی کرد
به لبخندی که حاکی از رضا بود
بسی خرسند وشاد از این جزابود
توای در ساحل دریا گرفتار
تو ای غافل زباغ پشت دیوار
توای آنکس که در بندزمینی
برای کسب دنیا در کمینی
زهر دلبستگی باید حذر کرد
زهر وابستگی باید گذر کرد
اگر ترست فقط از انتها بود
اگر معبود تو تنها خدا بود
شوی آن خیس در رگبار باران
شوی آزاده همچون سربداران
۹۶/۰۸/۱۶