مهر قلم
چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۳۸ ق.ظ
سلطان دردم عمر من بادرد بگذشته
تقدیر من را خالقم اینسان نوشته
گه حس کنم غوطه ورم در بحر غمها
غمگین شوم از دیدن ظلم و ستمها
هرگز غم و دردو مصیبت کم ندارم
غمخواری اما من بجز قلم ندارم
تنها شریک درد و غمهایم قلم بود
چون مهربان ومحرم هردرد و غم بود
گه کز زمین و آسمان دلگیر بودم
یا هر زمان که با خودم درگیر بودم
بی اختیار دستم قلم را لمس میکرد
باریتم درد من شروع به رقص میکرد
بی شک اگر قلم نبود من مرده بودم
یا اینکه کنجی بیصدا پژمرده بودم
هر کس که رفت آمد قلم پر کرد جایش
دل میشکست دلداریم میداد بجایش
یارب قلم را هرگز از دستم نگیری
چون بعد از آن بر قبض روحم ناگزیری
۹۶/۰۹/۰۸