رفیقان خوشی
جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۳۱ ق.ظ
دوستان گوش کنید روی حرفم باشماست
بارفیقان خوشی نی رفیق بی ریاست
چون مهیا دیده ام هرچه رامیلم کشید
جزبهارو روزخوب چشم من چیزی ندید
احتیاج بیگانه بود بامن و احساس من
سرخوشی اما نشد مانع اخلاص من
باهمه بودم رفیق خوب وبد زشت وقشنگ
گفت پیری میخورد کله ات روزی به سنگ
درپی خنده نباش خنده کن بسیار است
عاقبت روی سرت این بنا آوار است
من نکردم از غرور اعتنا بر حرف پیر
تاکه ازاین جهل کور عاقبت گشتم فقیر
پیش خود گفتم چه غم یار دارم بی شمار
زود دانستم ولی باختم در این قمار
من زدم برعمرخود بهر نایاران حریق
دست من کس نگرفت زانهمه یار و رفیق
هیچیک زانهمه یار در به رویم نگشود
هیچیک وقت نیاز یاور و یارم نبود
آن رفاقتها نداشت حاصلی غیر عذاب
پس از آن دربدری چه اثر داشت عتاب
در خوشی دور و برت یار و دلدار زیاد
گر ورق برگردد میبرندت از یاد
۹۶/۰۹/۱۷