خسته از زنده بودن
يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۳ ق.ظ
من گرفتارخاک زمینم
عاشقی غصه دارو حزینم
خسته ام دیگراز زنده بودن
خسته ازنقش بازنده بودن
زندگی رابه نکبت نخواهم
خسته شد از سیاهی نگاهم
زندگی را به بیراهه بردم
از زمین و زمان دشنه خوردم
از هر آنکس که یارش گزیدم
جز جفا و خیانت ندیدم
هرکه آمد غمم رافزون کرد
این دل خسته را غرق خون کرد
عمر من صرف بیهوده ها شد
حاصل عمرم این غصه ها شد
نه توانی مرا مانده باقی
نه امیدی و نه اشتیاقی
مانده ازمن بجا نیمه جانی
درگذرگاه این عمر فانی
۹۶/۰۹/۱۹