روزگار
يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۷ ق.ظ
روزگار
من که باهرسازتو رقصیده ام
بارها ازدست تو رنجیده ام
هی مرا آزردی و خنجر زدی
بداگر بودم تو هم بدتر شدی
گاهگاهی میل مردن میکنم
گاه رخت غصه برتن میکنم
روزگار
من که ازدنیا نصیبم حسرت است
خستگی دیگر مرا یک عادت است
صدجفا کردی و من بودم صبور
دانم آخر راهیم سازی به گور
روزگار
کارم ازشیون دگر بگذشته است
قسمتم یزدان چنین بنوشته است
۹۶/۰۹/۲۶