تقصیر
دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۳۲ ق.ظ
یک عمر ززمین و آسمان شکوه نمودم
یک عمرزجفای روزگار شعرسرودم
ازدست همه شاکی واز درد غزلخوان
گه شکوه زیارکردم و گه شکوه زیزدان
تقصیر همه بود که من شاد نبودم
صدکفر خدا گفتم و فریاد نمودم
انگار که زمین وآسمان شدند همدست
تا درد بحانم بزنند تا نفسی هست
یک روز که وجدان من از خواب بپاخواست
دیدم همه چیز درنظرم روشن و پیداست
دیدم که مقصر خودمن هستم و لاغیر
درهای سعادت خودمن بستم و لاغیر
هربار که در راه رسیدم به دو راهی
آن راه گزیدم که خطابود و تباهی
از عزت و احترام و آبرو گذشتم
دوراهی به دلدار رسید ازاو گذشتم
اینها همه انتخاب من بوده نه تقدیر
کس رانبود غیر خودم گناه و تقصیر
۹۷/۱۱/۱۵