خانه ی طوفان زده تشنه ی آرامش است
هیچکس آسوده نیست خانه چودرآتش است
قوم مغول باعبا بااسب دین آمدند
آنان به اسم خدا در پی زین آمدند
کاسبی ازراه دین بسترش آماده بود
ابزاراین کاسبی تسبیح و سجاده بود
منبری آماده شدشیخ به منبر نشست
کس نشدآگه که شیخ خودشده شیطان پرست
شاه دراین سرزمین خصلت شاهان نداشت
عاشق این خانه بودآنچه که خواهان نداشت
شیخ به آن شاه خوب مهلت کاری نداد
چیزی بجزجهل خلق شاه رافراری نداد
رفت وبهمراه او برکت ازاین خانه رفت
برکت این خانه بود اوکه غریبانه رفت
شیخ دراین خانه شدشاه و به کرسی نشست
شاه عباپوش راقدرت نمود مست مست
اوکه بخون تشنه بود حکم به کشتار داد
خانه به فرمان شیخ کشته ی بسیار داد
بعد چهل فصل سرد خانه چنان یخ زده
کزاثرش زندگی مرده دراین غمکده