یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

تاحالااز روزگار نامراد

تلخی مصیبتی چشیده ای

تاحالا ازبدتقدیر ونصیب 

روزگارکج سوارو دیده ای 

تاحالا مرثیه خون روزگار

شعری ازدفترغم خونده برات

تاحالا توذهن سردلحظه ها

تلخی خاطره ای مونده برات

تاحالا توظلمت شبای سرد

مونده ای بی آشیون وسرپناه 

تاحالا رفیق ویار لحظه هات

بوده باتو یک رفیق نیمه راه

میدونی که میتونه این روزگار

چقدربیرحم وبی حیا بشه 

میدونی گاهی تویک لحظه آدم 

میتونه یه عمری مبتلا بشه

میدونی اون کسی که کنارته

ممکنه یه روز زمین گیرت کنه

میدونی اونی که میمیری براش

ممکنه از زندگی سیرت کنه

میدونی که باگذشتن زمان

اغلب آدماتغیر میکنن 

بعضی هابه پای هم پیر میشن و

بعضی هاهمدیگه رو پیر میکنن

میدونی چه دردی داره بی کسی

میدونی چه حالی داره انتظار

میدونی چه تیره میشه زندگی

وقتیکه وارونه میشه روزگار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۹ ، ۲۲:۵۲
salim hamadi

دین مکتب دانش وکمال است

آیین خدای متعال است 

دین شیوه و رسم زندگانی است

دین مکتب عشق و مهربانی است

دین حلقه ی وصل به آسمان است

دین شیوه و راه عارفان است 

دین رحمت و نور و خیرخواهیست 

دین  پاکی و حکمت الهی است

امروزه ولی دگر چنین نیست

این بازی موذیانه دین نیست 

دین گشته دکان سود جویان

بازیچه ی دست زور گویان 

ابزار نفاق فتنه سازان 

توجیه حضور حقه بازان 

جمعی بنشسته در کلیسا 

غارت بکنند بنام عیسی 

جمعی به کنیسه حکمرانند

درفکر چپاول جهانند

یک عده بنام دین اسلام

تبلیغ کنند دروغ و اوهام 

دیگر نتوان زدین مدد خواست 

یا اینکه دلیل مستند خواست 

 چون اغلبشان سفسطه بازند

بنشسته روایتی بسازند

یا آنکه حدیث جعلی آرند

تا برسر خلق کلاه گذارند

دربازی ادیان و مذاهب 

همواره خداست فرد غائب

دینی که معرف خدا نیست 

جز جعل و دروغ و ادعا نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۹ ، ۱۹:۲۹
salim hamadi

ماساکنان سرزمین رنج ودردیم 

مامردمانی غصه گردوغم نوردیم 

مامردمی هستیم که دائم سوگواریم 

باشادی و خیر و خوشی کاری نداریم

در سرزمین ماعدالت حرف مفت است

همواره حق باآدم گردن کلفت است 

باانکه ازظلم و ستم رضایتی نیست

اماازآنان حق هیچ شکایتی نیست

محصول خیرخواهیشان فقروفساداست

افزایش جرم و طلاق و اعتیاداست

هرمعترض باشدمحارب با خداوند

یازیرخاک خوابیده یاپوسیده دربند

مردم دگرپول خریدنان ندارند

حتی دگرتحمل مهمان ندارند

زیرفشار کار وکابوس گرانی

اغلب شدند معتاد وبیمار روانی

مردم همیشه ازگرفتاری بنالند 

در طول سال دلواپس وبی حس وحالند

بسیاری تنها آرزوشان مرگ باشد

مردم سکوت برظلم ظالم ننگ باشد

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۹ ، ۱۹:۰۵
salim hamadi

ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﭼﺮﺍﻧﯽ

ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻗﺸﻨﮓ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ

ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺭﻗﺺ ﻭﺍﻭﺍﺯ

ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭﻥ ﺑﺎﺩﮐﻤﻪ ﺑﺎﺯ

ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻭ ﻣﻮﯼ ﺑﺴﺘﻪ

ﭘﺎﺭﺗﯽ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭﻭﺩﺳﺘﻪ

ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺗﻮﺍﯼ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻢ ﻫﻮﺵ

ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺭﻧﮕﻬﺎﯼ ﺗﻦ ﭘﻮﺵ

ﺩﺭﺧﻮﺍﺏ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ

ﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺎﺯﻧﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ

ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺭﺍﺯﯾﺴﺖ

ﺗﻮﺧﻮﺩﺕ ﻧﮕﻮﮐﻼﻩ ﻗﺎﺿﯿﺴﺖ

ﺍﯾﻦ ﺑﻨﺪﻭﺑﺴﺎﻁ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ

ﭘﺲ ﺑﻬﺮﭼﻪ ﺍﺩﻣﯽ ﺫﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ

ﺗﺮﯾﺎﮎ ﻭ ﺣﺸﯿﺶ ﭼﺮﺱ ﻭ ﺍﻓﯿﻮﻥ

ﺳﺮﺑﺎﭘﻨﺒﻪ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﯽ ﺧﻮﻥ

ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻏﻤﯽ ﮔﺸﺘﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ

ﺩﺭ ﻫﺮﻏﻢ ﻣﺎ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ

ﺷﺎﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻏﺮﻕ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ

ﺧﺎﻣﺶ ﺳﺮﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ

ﺩﺭﯾﺎﺏ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ

ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۰۸:۴۳
salim hamadi

ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺩﻟﺰﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﺎﺏ ﺗﻮﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

ﺍﻧﭽﻪ ﺗﻮﮔﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺭﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

ﻗﯿﻤﺖ ﻣﺎ ﺩﺭﺩﻝ ﻣﺎﺳﺖ ﮔﺮﻏﻢ ﺧﻮﺩ ﭼﺎﺭﻩ ﮐﻨﯿﻢ

ﯾﮑﺪﻝ ﻭﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﻮﯾﻢ ﭘﺮﺩﻩ ﺷﺐ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﯿﻢ

ﻣﯿﺸﻮﺩﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﻝ ﺍﮔﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ

ﺑﺎﮔﺮﻩ ﻣﺤﮑﻢ ﺩﺳﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﻏﻢ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ

ﻏﻢ ﭼﻮ ﺭﻭﺩ ﮔﻞ ﺑﺪﻣﺪ ﺑﺮﺳﺮﻫﺮﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮﺩ

ﻣﯿﻞ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﭼﻮ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﺑﻪ ﺷﻮﺩ ﭼﺎﺭﻩ ﺩﺭﺩ

ﻣﺎﺑﻨﺸﺴﺘﻪ ﮐﻪ ﺭﺳﺪ ﻣﺮﺩ ﺩﻟﯿﺮﯼ ﺯﻏﯿﺎﺏ

ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺤﺴﺎﺏ

ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﺗﺮﺱ ﺯﺟﺎﻥ ﻣﺎﻧﻊ ﺗﻮﺳﺖ

ﻏﻮﻝ ﺷﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﻧﺎﻥ ﻣﺎﻧﻊ ﺗﻮﺳﺖ

ﻇﻠﻢ ﻭﺳﺘﻢ ﺭﯾﺸﻪ ﮐﻦ ﺍﺳﺖ ﮔﺮﻣﻨﻮ ﺗﻮ ﻣﺎ ﺑﺸﻮﯾﻢ

ﻗﻄﺮﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺛﺮﯼ ﻏﺮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺸﻮﯾﻢ

ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺩﻝ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ ﺗﺎﺏ ﺗﻮﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

ﺍﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﮔﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺭﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۰۸:۳۰
salim hamadi

ﻣﻦ ﮔﺮﮒ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ

ﺻﺪﺷﻮﮐﺮﺍﻥ ﻧﻮﺷﯿﺪﻩ ﺍﻡ

ﺷﻼﻕ ﻭ ﺧﻨﺠﺮﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ

ﺍﺯﻏﻢ ﺑﺴﯽ . ﺍﺯﺭﺩﻩ ﺍﻡ

ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺳﺮﻣﺎ ﻭ ﺗﺐ

ﺑﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﻭ ﺳﺐ

ﺁﻭﺍﺭﻩ ﮔﺸﺘﻢ ﺩﺭ ﻭﻃﻦ

ﭘﺎﮔﯿﺮ ﮔﺸﺘﻢ ﺩﺭ ﻟﺠﻦ

ﺧﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﯾﻢ ﺯﺩﻧﺪ

ﺗﺎﺯﺍﻧﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯾﻢ ﺯﺩﻧﺪ

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ

ﮐﺲ ﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﺎﮐﺴﯽ

ﻫﻤﺨﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﮐﺎﻓﺮ ﺷﺪﻡ

ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺑﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﺷﺪﻡ

ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﯽ ﻧﺎﻥ ﺷﺐ

ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺯﺟﺮ ﻭ ﺗﻌﺐ

ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﺟﺎﻥ

ﺁﮔﺎﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﮑﺮ ﺯﻣﺎﻥ

ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻟﺒﻬﺎﯾﻢ ﺭﺳﯿﺪ

ﺍﻣﺎ ﻧﮕﺸﺘﻢ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ

ﺍﻣﺎ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺍﻧﺘﺤﺎﺭ

ﺗﻨﻬﺎ ﺷﻌﺎﺭﻡ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ

ﺍﺧﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻣﺰﺩ ﺧﻮﯾﺶ

ﺯﺍﻧﭽﻪ ﻣﻘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﯿﺶ

ﺑﮕﺬﺷﺘﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺎﻡ ﺗﺎﺭ

ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ

ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ



سلیم حمادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۰۸:۲۴
salim hamadi

ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺸﻢ ﻭﻧﻔﺮﺗﻢ ﺍﮔﺮﺑﻪ ﻣﺸﺖ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ

ﺟﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﺯﺁﺩﻣﯽ ﺑﻪ ﻗﺼﺪﮐﺸﺖ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ

ﺍﮔﺮﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻡ ﻧﺸﺎﻥ ﺧﺸﻢ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ

ﯾﮕﺎﻧﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﺘﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﻭﭼﺸﻢ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ

ﺑﻪ ﺧﺪﻋﻪ ﻭﺩﻭﺯ ﻭ ﮐﻠﮏ ﻃﯽ ﻃﺮﯾﻖ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﺳﻼﻡ ﺭﺍﺑﻪ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺑﺮﺳﺮﺗﯿﻎ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻟﮕﺪ ﮐﻨﺪ ﺳﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪ

ﻫﺰﺍﺭﺧﺮﻗﻪ ﻣﯿﺪﺭﺩ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺭﺍﺑﻪ ﺯﯾﻦ ﺯﻧﺪ

ﺑﺠﺎﯼ ﯾﺎﺭﯼ ﻭﻣﺪﺩ ﺟﻮﺭ ﻭ ﻋﻨﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﺑﺠﺎﯼ ﭘﺎﮐﺪﺍﻣﻨﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﺭﻓﯿﻖ ﻧﯿﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺵ ﮐﻨﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﻪ ﻧﯿﻢ

ﺣﺮﯾﻢ ﯾﺎﺭﺑﺸﮑﻨﺪ ﻧﻬﺪﭼﻮ ﭘﺎﯼ ﺩﺭ ﺣﺮﯾﻢ

ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺐ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﺳﯿﺮ ﺣﺮﺹ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺑﺎﺧﺪﺍ ﺷﺮﯾﮏ ﺍﺭﺙ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﺑﮕﻮﺗﻮ ﺍﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﻗﺎﺩﺭ ﻓﻠﻖ

ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺯﺷﺮ ﺍﻧﭽﻪ ﻣﺎﺧﻠﻖ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۰۸:۱۸
salim hamadi

محمد آیه ی نور وسرور است 

محمد عشق و ایمان و شعور است 

محمد رحمتی است از جنس باران 

چراغی است در تمام روزگاران 

محمد آسمانی پر فروغ است 

محمد کوله باری از نبوغ است 

محمد چلچراغ ملک هستی است

محمد مشعل یکتا پرستی است 

محمد رحمهً للعالمین است 

محمد نور الله در زمین است 

محمد قبله گاه عاشقان است 

محمد پیشوای عارفان است 

دلیل خلقت بنیان هستی است 

جهان از خلقت او غرق مستی است 

سلام برآن رسول آسمانی 

به پرچمدار عشق و مهربانی 

سلام بر مظهر احسان و اخلاق 

سلام بر مرشد و مولای عشاق 

بدان ای آنکه خواهی رستگاری 

بگیر از نام پیغمبر تو یاری 

به مانع گر رسیدی در مسیرت  

بود نام محمد دستگیرت 

اگر خواهی رضای کردگارت 

چو خواهی رونقی بخشی به کارت 

صلوات بر محمد شه کلید است 

خدا گنجی بدین نام آفرید است 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۰۸:۰۹
salim hamadi

درمن رمقی اگرکه باقیست 

ازجام می و به لطف ساقیست 

من مرده ام و درون گورم 

وقتی که جدایم از سرورم 

اورفت ودلم اسیر غم شد 

تقدیر دل از غمش عدم شد

دیگر نتپید برای یاری 

در دل ننشست دگر نگاری 

بی او دل من چو پاره سنگ است 

دنیای دلم سیاه رنگ است 

این است سزای عشق صادق 

این است نصیب قلب عاشق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۹ ، ۲۱:۰۴
salim hamadi

خیلی هاغافل ازاین حقیقتند

که همین ثانیه و لحظه‌ها روزای عمرشونه 

جوری روزها رو به مسلخ میبرن

انگاری مرگ ندارن

لحظه هایی که یه روز تموم میشن

این روزا فرصت زنده بودنه 

خیلی هاغافل ازاین حقیقتند 

که کلام

میتونه کوهها روجابجاکنه 

یکی بود ازصبح تاشب نماز میخوند 

دم به دم مکه میرفت 

صف اول تو نماز جمعه بود

ظاهرا خیلی میترسید ازخدا 

توی چشم همه ی اهل محل 

حاج آقا آدم باخدائی بود 

ولی هیچکس خبراز خونه ی حاج آقا نداشت 

همه اززخم زبونا وزبون تلخ اون 

کارشون رسیده بود تا به جنون 

پسر بزرگترش خودکشی کرد

دومی تزریقی شد 

دخترکوچیک خانواده هم رفت ودیگه برنگشت

مادربیچاره هم

طاقت زخم زبونهاش رونداشت 

بیصدا دق کرد ومرد

حاجی اما نمیخواست کم بیاره 

همه رواهل جهنم میدونست 

وخودش روهمنشین اولیاء 

فکر میکرد توی بهشت برای اون 

کارگرا دارن عمارت میسازن 

فکر میکرد تابرسه در بهشت

حوریا صف میکشن دور و برش 

فکر میکردهمه کجن بجز خودش 

آخرش وقتی که مرد،همسایه ها

ازبوی تعفنش خبرشدن 

بعدیکهفته که حاجی مرده بود

در آخر اینو بگم 

صدای اعمال ما از حرفامون بلندتره

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۹ ، ۱۷:۰۳
salim hamadi