یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

۸۲ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

ماسوته دلان درهمه شب خواب نداریم 

ماخسته زجانیم و دگر تاب نداریم

ازترس مکافات زمین خانه به دوشیم

ازخلق بریدیم و زبان بسته خموشیم

در راه سفر پشت سر قافله ماندیم 

آخر به سر قافله خود را نرساندیم

مردیم زبس در ره خود حادثه دیدیم

لب تشنه دویدیم و به آبی نرسیدیم

بار دگران عاریه بر دوش کشیدیم

یک دست که باما بشود یار ندیدیم

از کار خلایق چه گره ها نگشودیم

غمها زدل خلق گرفتار زدودیم

گرمابه همه  عمر زکسی خیری ندیدیم 

اما زنکوکاری خود فایده دیدیم

درکلبه ی ما تابش انوار خدا بود

در بزم فقیرانه ی ما لطف و صفا بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۶ ، ۰۰:۳۱
salim hamadi

ببین زوال قلبمو چه بیصدا شکسته

نمانده از بهار من بجز دو پای خسته 

به روی چهره ام ببین غبار نامرادی 

مرا هلاک کرده است ریاضت زیادی

اگرچه نبض غیرتم درون دل تپیده

خزان کشیده دامنش به چهره ی تکیده

غرور من چه بی گناه درون شب فنا شد

عجب که دل به میل خود به غصه آشنا شد

تلنگری بخود زدم مگرکه بر خود آیم

مگر که موج‌ التهاب دمی کند رهایم 

رها نشد دلم ز غم که غم بسی فزون شد

هر آنچه غصه خفته بود ز پیله اش برون شد

انیس لحظه های من  دگر بجز خدا نیست

گمان کنم  صدای من به عرش او رسا نیست 

خدا اگر شنیده ای صدای گریه هایم 

رها بکن مرا زتن  رسان به انتهایم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۶ ، ۲۳:۵۶
salim hamadi