فساد آید چو بیکاری زیاد است
که بیکاری ره آوردش فساد است
بنی آدم سراپا احتیاج است
نیازش بی درآمد لا علاج است
دراین دوران که چیزی رایگان نیست
که حتی رایگان یک قرص نان نیست
چگونه بی در آمد میتوان زیست
ندارد کس درآمد کار اگر نیست
جوان بیکار اگر ماند تباه است
به دنبال خلاف درکوره راه است
چو فقر آید زدین چیزی نماند
چو فقر وارد شود دین را براند
اگر انسان به سفره نان ندارد
به دل هم نوری از ایمان ندارد
زن پاکی که بی چیز و فقیر است
گهی برتن فروشی ناگزیر است
اگر فرزند او گرسنه باشد
به سرما کودکش برهنه باشد
نگیرند دست او را بی توقع
نه با خواهش نه بااشک و تضرع
چو معرفت نباشد فقر هم هست
نمیگیرد کسی افتاده را دست