یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

ناکسان دربزم عاشق پیشه گان نامحرمند

ناکسان وکرکسان در شیوه همتای همند

هرضیافت لایق نامحرم وبیگانه نیست

جایگاه جاهلان در محفل فرزانه نیست

خودپرستان رالیاقت بزم خودخواهان است

پست ودون جایش کجا در محفل پاکان است

می پرستان باده راباکام دل نوشیده اند

خرقه ای از معرفت برجان خود،پوشیده اند

جامه ی رنگ و ریا را گوشه ای بنهاده اند

قیمتی افزون به انسان نزد خالق داده اند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۱۷:۴۹
salim hamadi

هیچکس ازدرد من آگاه نیست

باخبر از این غم جانکاه نیست 

درد من سهم دل خون من است 

وارث آن قلب محزون من است

گفتنی باشدچو دردی درد نیست

کس به دردم محرم و همدرد نیست

صبر عطایم کن خدا تا سر کنم

زندگی با زخم این خنجر کنم

من دگر جزاین ندارم چاره ای

نیمه جا نم بادل صد پاره ای

کاش قلب دیگری هم داشتم

این یکی از سینه برمیداشتم

لیک قلبی غیر از این در سینه نیست 

لاجرم باید که با این قلب زیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۱۷:۳۲
salim hamadi

مولا علی درعصرمان جایش چه خالیست

دنیای ماآزرده از قحط الرجالیست

درعصرماعدل و مساواتی نباشد

ظلم وستم راهم مجازاتی نباشد

شایداگر مولا علی در عصر مابود

فریاد مظلومان به گوش او رسابود

زیرا که اکنون ظالمان خود حاکمانند

یاحاکمان همکاسه با آن  ظالمانند

قدرت ندارد کس کزآنان داد گیرد

یا اندکی از کارشان ایراد گیرد

باید علی باشد به زور ذوالفقارش

بایاری و همراهی پروردگارش

هرروز گردن میزد او این ظالمان را

تا جرأتی بخشد بدینسان مردمان را

تااینکه دردلهای مردم ترس نان است

این ترسشان دلخواه جمع ظالمان است

باید کسی باشدکه او ترسو نباشد

از زور ظالم وحشتی در او نباشد

بایدعلی زنده برای هرزمان بود

زیرا علی تنها حریف ظالمان بود

باید که بیت المال در دست علی بود

تاعدل وحق بانور مولا منجلی بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۰۳:۳۱
salim hamadi

خداوندا گلی دادی به دستم 

که آن گل راچو جانم میپرستم 

گلی دادی که خاری هم ندارد 

نیازی بربهاری هم هم ندارد 

گلی دادی که هرفصلش بهاراست

حضورش درکنارم افتخار است

خداوندا توراصدشکر گویم

نباشد بعدازاین هیچ آرزویم 

گلم زیباترین گل بین گلهاست

گلی که در همه اوصاف یکتاست

من این گل را به دستت میسپارم

تو او را حفظ  کن. پروردگارم

مبادا اوزغم پژمرده. گردد

از این دنیا  دلش آزرده گردد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۹
salim hamadi

چندی است غافل گشته ایم

دور از فضائل گشته ایم

در روزها گم گشته ایم

بدخواه مردم گشته ایم 

مشغول این دنیاشدیم

گمراه و نابینا شدیم

ازاصلمان دور گشته ایم

خود خواه ومغرور گشته ایم

مارارسالت این نبود

این مسلک و آئین نبود 

ارزش کنون بی ارزش است

خیربابدی درسازش است

خیر جلوه ای باشد زشر 

شراست ولی جوردگر

عاقل همان جاهل بود

حق هم همان باطل بود

معروف به شکل منکراست

زاهد به واقع کافراست

غیرت به یغمارفته است

انسانیت هم مرده است

گشته عمومی حرص مال

خواه از حرام یا از حلال

دیگرخدایک مظهراست

ماراخدایی دیگراست

پول است نام این خدا

ثروت بود معبود ما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۶ ، ۰۰:۲۲
salim hamadi

وقتی تلنگری زد باران به روی شیشه 

وقتی که بوی بارون تو دهکده میپیچه

بوی زمین نمناک ،لبخند وشادی خاک

بوی تن تو معصوم ،ای انکه خفته درخاک

مادر هوای اینجا بوی تن تو داره 

این خاک بوی خوب پیراهن تو داره

خشکیده روی چشمم اشکی به یاد مادر 

اشکی که جاودان شد بعد از وداع آخر

دردا کسی نفهمید مادر چه نازنین بود

اودر ضیافت خاک مهمانی زمین بود

دست سفیر گلچین آرام جان من چید 

بامن شریک غم شد خاک و خدا و خورشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۶ ، ۲۳:۵۴
salim hamadi

کیست که راحت کند نسل بشر را زخویش 

کرده چه کس بابشر زانچه بخود کرده بیش

کیست که عصیان کند برهمه افکار پست 

کیست که درمان کند مردم شیطان پرست

کیست کزین مردمان پرده زداید زچشم 

کیست که بر رسمشان حمله نماید به خشم

هرچه تقلا کنند تا که بسازند مسیر 

پیله بخود می تنند بیش بگردند اسیر

آنچه بنا کرده اند قاعده از بن خطاست

خانه چو ویران شود آنکه بسازد کجاست 

سیرت انسان پاک گشته زباطل سیاه 

کفه ی میزان عمر پرشده از اشتباه 

غیرت و ایمان وشرم رفته بهمراه باد 

آدم از آن رسم وکیش،هیچ ندارد به یاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۶ ، ۲۰:۱۲
salim hamadi

سرودم بانی و تنبور و آواز 

هوسبازم ،هوسبازم ،هوسباز

هوسبازی مرام و مسلکم نیست

ولی دیدم رخ آن یار طناز 

شدم عاشق شدم مست وپریشان

دل بیچاره کرد اصرار آغاز

دلی که خفته ازباران غم بود

به لطفش زنده شد،این بود اعجاز

دگر طاقت نبود ووقت کتمان 

نمودم عشق خود بریار ابراز 

نگارم زین سخن آشفت برمن

بگفتامیکنم این بار اغماض 

دلیل یار من این بود افسوس

کبوتر با کبوتر ، باز با باز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۶ ، ۰۳:۳۳
salim hamadi

خداوندا زعدلت درشگفتم 

ببخش گر از تو ایرادی گرفتم

اگرانسان به درگاهت یکی بود

اگر فرق وتفاوت اندکی بود 

اگر ایمان ملاک خوب وبد بود

اگر این ادعاها مستند بود

چراجمعی که با ایمان نبودند

زانواع گنه ترسان نبودند

بود دنیایشان خالی زاندوه 

زدینار و زر و نقدینه انبوه

ز درد و غصه و محنت به دورند 

اسیر شهوت و کبر و غرورند 

ولی آن مرد مسکین وفادار 

که عاشق پیشه بوده نی جفاکار 

بسی شرمنده از محصول کم بود

غمش پرکردن غول شکم بود

شبانگاهان که او میرفت خانه

نبود از راحتی در او نشانه

ولی بی ادعا جان را صفا داد

بسی شکراز رضایت در خفا داد

ندارم شک که دنیا دار فانیست

گذرگاه جهان همچون جوانیست

نباشد این زعدل وداد و انصاف 

که حق مستمندی گردد اجحاف

کسی که نور حق در او اثر داشت 

توقع هم زدنیا مختصر داشت

پتویش آسمان فرشش زگل بود

نصیبش مختصر باخون دل بود

اگر دنیا چنین پست است وفانی

چرا انسان شود محتاج نانی

اگر دادی به کس مال فراوان 

به آن مسکین عطا کن لقمه ای نان

یقین دارم که آن مسکین بی چیز 

دلش از نور یزدان بوده لبریز

اگر درکار تو کردم دخالت 

زگفتارم بسی دارم خجالت 

گناهم راببخش پروردگارم 

چرا که عشق تو در سینه دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۶ ، ۰۱:۱۲
salim hamadi

مشوغره تو برخویش

نخند بر پیر ودرویش

نه ساکن باش در دیر

نشو بازیچه ی غیر

زکبر و خودستائی

نبرد کس ره به جائی

اگر خوابی اگر خام

چو خواهی شهرت ونام

جوانی کن تو باعقل

تبانی کن تو باعقل 

نظر بر پیش رو کن 

حقیقت جستجو کن 

نصیحت چون چراغ است

حقیقت راسراغ است

ولی نشنو زهر کیش

نصیحت جز زدرویش

توکل بر خدا کن 

دل از دنیا جدا کن

که دنیا دار فانیست

همانند جوانی است 

اگر خوبی اگر بد 

اگر انسان اگر دد

اگر عابد اگر مست 

اگر عارف اگر پست

به آنی روز تقدیر 

زند بر عمر تو تیر

دگر پایان راه است

دنی در قعر چاه است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۶ ، ۰۰:۴۲
salim hamadi