یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

تصویر فقر

سه شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۳۰ ق.ظ

فساد آید چو بیکاری زیاد است

که بیکاری ره آوردش فساد است

بنی آدم سراپا احتیاج است

نیازش بی درآمد لا علاج است

دراین دوران که چیزی رایگان نیست

که حتی رایگان یک قرص نان نیست

چگونه بی در آمد میتوان زیست

ندارد کس درآمد کار اگر نیست

جوان بیکار اگر ماند تباه است

به دنبال خلاف درکوره راه است

چو فقر آید زدین چیزی نماند

چو فقر وارد شود دین را براند

اگر انسان به سفره نان ندارد 

به دل هم نوری از ایمان ندارد

زن پاکی که بی چیز و فقیر است 

گهی برتن فروشی ناگزیر است

اگر فرزند او گرسنه باشد

به سرما کودکش برهنه باشد

نگیرند دست او را بی توقع

نه با خواهش نه بااشک و تضرع

چو معرفت نباشد فقر هم هست

نمیگیرد کسی افتاده را دست 

  • salim hamadi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی