یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

واقعیت زندگی ما

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۸ ق.ظ
با تقدیم لایحه ی بودجه سال ۹۷ به مجلس ،میزان مردمی بودن و مردم گرایی دولت آقای روحانی بخوبی مشخص شد
  • salim hamadi

سوپاپ اطمینان

دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۰ ب.ظ
حاکمی کشوری را اشغال کرد ، به وزیر خود گفت :
 قوانینی وضع کن تا دهن این ملتو سرویس کنیم .
فردای آن روز وزیر نزد حاکم آمد و قوانین را خواند ! !
1- مالیات 3 برابر فعلی
2- حقوق یک چهارم عرف بقیه کشورها
3- حاکم صاحب جان و مال همه مردم است
4- آرغ زدن ممنوع 
حاکم گفت : بند 4 چه معنی دارد؟؟؟
وزیر گفت :
 بند 4 سوپاپ اطمینان است بعد متوجه معنی آن خواهید شد . 
جارچیان قوانین را اعلام کردند . 
ملت گفتند : 
اینکه جان و مال ما از آن حاکم باشد توجیه دارد چون ایشان صاحب قدرت است ولی یعنی چه نتوانیم آرغ بزنیم .!!!!!!
مردم برای اینکه از امرحاکم نافرمانی کرده باشند در کوچه و پس کوچه ها آرغ میزدند و میگریختند . 
جلسات شبانه ارغ برگزار می کردند و هر گاه ارغ میزدند احساس می کردند که کاری سیاسی انجام میدهند ماموران هم مدام در حال دستگیری افراد ارغ زن بودند و گاهی به منازل و رستورانها یورش میبردند و ارغ زنها را دستگیر می کردند ، ،
روزی حاکم به وزیر گفت الان معنی سوپاپ اطمینانی که گفتی را می فهمم چون باعث شده که هیچکس به 3 قانون اول توجه ای نکند
  • salim hamadi

گل سرخ اشک

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۹ ق.ظ
روئیده یک گل سرخ انجاکه گریه کردی
بااشک خودتو آن روزدرخاک ریشه کردی
 
آن اشک یادگاردیدار اخرین بود
همیشه جاودان شداشکی که اتشین بود
 
چون اشک اخرینت همراه خون دل بود
شددر رخ گل سرخ خون دل تو مشهود
 
قلب توراشکستم بی انکه خودبدانم
دادی توخون دل رابا اشک خود نشانم
 
هرچندبازبانت چیزی بمن نگفتی
حرف توراشنیدم وقتی چوگل شکفتی
 
گل روچوچیدم ازخاک دستم به رنگ خون شد
خاک تمام اطراف یکباره  لاله گون شد
    

  • salim hamadi

خسته از زنده بودن

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۳ ق.ظ
من گرفتارخاک زمینم
عاشقی غصه دارو حزینم
خسته ام دیگراز زنده بودن
خسته ازنقش بازنده بودن
زندگی رابه نکبت نخواهم
خسته شد از سیاهی نگاهم
زندگی را به بیراهه بردم
از زمین و زمان دشنه خوردم
از هر آنکس که یارش گزیدم
جز جفا و خیانت ندیدم
هرکه آمد غمم رافزون کرد
این دل خسته را غرق خون کرد
عمر من  صرف بیهوده ها شد
حاصل عمرم این غصه ها شد
نه توانی  مرا مانده باقی
نه امیدی و نه اشتیاقی
مانده ازمن بجا نیمه جانی
درگذرگاه این عمر فانی 
    

  • salim hamadi

نبوغ ایرانی

شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ب.ظ
چندی پیش مطلبی خواندم که خواندن آن خالی از لطف نیست .واقعا ماایرانیان اگر نبوغی راکه برای کارهای خلاف خرج میکنیم در مسیر درست استفاده میکردیم امروز شاید از پیشرفته ترین کشورهای دنیا بودیم .اما عجیب اینکه تنها در زمینه ی خلاف نبوغ ازخود نشان میدهیم .خودتان بخوانید و قضاوت کنید
  • salim hamadi

مظهر العجائب

شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ب.ظ
 
بی شک ماایرانیان را میتوان مظهرالعجائب نامید
ملتی با رفتارهای عجیب و متناقض.
ملتی با کمترین سرانه ی مطالعه و بیشترین ادعا
  • salim hamadi

اشک

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۳۵ ق.ظ

آب به آتش زند گریه دل خسته را

چاره ودرمان شود هر دل بشکسته را

وای به روزی که اشک خشک شودهمچو چاه

آن دل مسکین دگر برچه کس آرد پناه

درد چو درمان نداشت گریه مداوا کند

عقده چو بردل نشست عقده ی دل وا کند

گریه ی شب زنده دار گریه ی بیچاره نیست

پاکتر از اشک او کیفیت اشک کیست

این دل ماتمزده طاقت هجران نداشت

ورنه چو دیوانگان حال پریشان نداشت

گرتو در این فاصله اشک مرا دیده ای

علت آن گریه را از چه نپرسیده ای

اشک روانم زچشم حاصل خون دل است

خون دل و دیده ام از بصرم نازل است

  • salim hamadi

سنگ و شیشه

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۲۲ ق.ظ

وقتی تنهایی و غربت سراغ از دلم میگیره

میشنوم صدای پاتو میای و تنهایی میره

تو نپرس از من غمگین راز اشکای رو گونه

تویی تنها که میدونی چی کشیدم از زمونه

چرا این زمونه بامن کمی مهربون نمیشه

چرا من همیشه سنگم در مقابل یه شیشه

چرا سهم من تو دنیا همیشه غصه و درده

چرا دست گرم تقدیر واسه من همیشه سرده

چونکه تقدیر اینو میخواد میزنم سنگ وبه شیشه

اینه رسم آدمیزاد وقتی بد شانسه همیشه

  • salim hamadi

دلبستگی برخاک

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۵۷ ق.ظ

دیدگانت کور باد ای چشم تنگ

سینه ات درگور باد ای قلب سنگ

هردو پایت بشکند ای کج سرشت

ای که عادت کرده ای بر خوی زشت

مرده بهتر باشد از انسان رذل

جان ستان جانش بگیرد کرده فضل

ای توبدخواه رضای غیر خویش

ای که چون عقرب زنی همواره نیش

این مرام آدم دلپاک نیست

یک وجب هم فاصله تا خاک نیست

انچه را خواهی بیابی با ستیز

باشد آن نزد خلایق هم عزیز

سینه را از کینه ها خالی بکن

ارزش خود را به خود حالی بکن

قلب را بانور حق ازین نما

دیده را  پاکیزه وحق بین نما

چون بشر ارزنده در افلاک نیست

 شأن او دلبستگی بر خاک نیست

عمر انسان میرود رو  بر زوال

کم شود همگام روز و ماه وسال

هیچکس دراین جهان پاینده نیست

میرسد روزی که انسان زنده نیست

خوشا به حال انسانی کزین  راه

رود با سرفرازی سوی الله

  • salim hamadi

رفیقان خوشی

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۳۱ ق.ظ

دوستان گوش کنید روی حرفم باشماست 

بارفیقان خوشی نی رفیق بی ریاست

چون مهیا دیده ام هرچه رامیلم کشید

جزبهارو روزخوب  چشم من چیزی ندید

احتیاج بیگانه بود بامن و احساس من

سرخوشی اما نشد مانع اخلاص من

باهمه بودم رفیق خوب وبد زشت وقشنگ

گفت پیری میخورد کله ات روزی به سنگ

درپی خنده نباش خنده کن بسیار است

عاقبت روی سرت این بنا آوار است

من نکردم از غرور اعتنا بر حرف پیر

تاکه ازاین جهل کور عاقبت گشتم فقیر

پیش خود گفتم چه غم یار دارم بی شمار

زود دانستم ولی باختم در این قمار

من زدم برعمرخود بهر نایاران حریق

دست من کس نگرفت زانهمه یار و رفیق

هیچیک زانهمه یار در به رویم نگشود

هیچیک وقت نیاز یاور و یارم نبود

آن رفاقتها نداشت حاصلی غیر عذاب

پس از آن دربدری چه اثر داشت عتاب

در خوشی دور و برت یار و دلدار زیاد

گر ورق برگردد میبرندت از یاد

  • salim hamadi