یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

دلنوشته ها وسروده های یک خوزستانی خونگرم -اشعار سیاسی و درد نوشته های دلی پردرد

یاردبستانی من

نمیدانم که هستم هرکه هستم
قلم چون تیغ میرقصد به دستم

آخرین نظرات

۱۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

محمد مهدی حمادی و ریحانه دوعزیز دوست داشتنی

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۴۷ ق.ظ

  • salim hamadi

اجل

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۲۵ ق.ظ
دراین دنیانه ظلمی برقرار است
نه تاج وتخت ظالم ماندگار است
همه شاهان به زیر خاک خفتند
همه آنان که حرف زور گفتند
که چنگیز و نرون ،فرعون وضحاک
همه مردند و خفتند زیر این خاک 
اجل رافرق میان این وآن نیست
تفاوت برده راباحاکمان نیست
اجل وقتی که میاید سراغت
همان دم میدهد دنیا طلاقت
جنایت کن جهان را زیر و رو کن
خلایق رابکش باخون وضو کن
اگرچه حرص و آز پایان ندارد
اجل خود نقطه ی پایان گذارد
اگرتو نفس خود را برده باشی
خودت را وقف دنیا کرده باشی
تورا راهی کنددنیا به گورت
میان ره بخندد بر شعورت
بگوید باتو بالبخند مرموز
منم دنیا عروس آتش افروز
تمام عاشقانم سینه چاکند
که نائل بروصالم زیر خاکند
ندانند من عروسی بی وفایم
به عقد کس از آنان در نیایم
بدان اجل بشر را در کمین است
اگرچه باداورا برده چین است
  • salim hamadi

انحطاط بشر

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۵۴ ق.ظ
آدمی است انکه امان من برد
قلب مرا جهل و جفایش آزرد
اوکه به حق اشرف کائنات است
تابه کجا رفته درانحطاط است
شیوه ی کارش همه باگناه است
بی خبراز فلسفه ی فلاح است
گرچه به تفویض  (۱) بشر رانده شد
خلیفه بر روی زمین خوانده شد
خالقمان آن احسن الخالقین
آدمیان ساخت زصلصال و طین
بعد ز روحش به بشر جان دمید
بعد خداگونه به انسان رسید
عقل بشر قدرت رحمانی است 
شهوت او خواهش نفسانی است
داده خدا بربشر این اختیار
تاکه بسازد به توان روزگار
راه بشر بس به خطا رفته است 
قافله سمت ناکجا رفته است
ضعف بشر درهمه جا عیان است
مکتب او جهالت و زیان است
خواست که پایان به جهالت  دهد 
تا مگر از چاه ضلالت رهد
بست به زنچیر عمل پای خویش
مصرفی جمله ی کالای خویش
فکر بشر در پی نردبان بود
پله ولی راهی لامکان بود
تفویض :به خودوانهاده شدن
  • salim hamadi

نشان ازعشق

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۷ ق.ظ
درانجمن مستان 
درجمع تهی دستان
درمحفل یکرنگی
درسفره ی دلتنگی
درباغ اقاقی ها
در محفل ساقی ها
درشیوه ی عیاران
در ریزش هر باران
در زمزمه ی مادر
در پاکی هر باور 
در مسلک درویشان
در بزم خدا کیشان
ازعشق نشان دیدم
خورشید عیان دیدم
پاکی به تماشا بود
صد میکده آنجا بود
دل قیمت افزون داشت
چون لیلی و مجنون داشت
حق بود و حقیقت بود
پاکی به طریقت بود
ای انکه پریشانی 
از عشق چه میدانی
بر خلق نظر داری 
وز عشق حذر داری
ترسی است به چشمانت
در لرزش دستانت 
عشق جنس مخالف نیست
احساس و عواطف نیست
عشق پاکی و اخلاص است
دربوی گل یاس است 
در گرمی دستان است 
در خوبی و احسان است 
در کاشتن گلهاست
در نغمه ی بلبلهاست 
عاشق شو و این عشق است
تکلیف تواین مشق است
  • salim hamadi

لزوم بازگشت به اسلام راستین

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۳ ق.ظ
متاسفانه درجامعه کثیری از مردم  در خصوص مسائل مربوط به دین و مذهب تعصب دارند و به هیچ عنوان حاضر نیستند بپذیرند که شایددر باورها واعتقاداتشان ایرادی وجودداشته باشد و درجهت اصلاح آن برآیند
  • salim hamadi

دست ازسرم تو بردار

دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۳۵ ق.ظ

دست ازسرم توبردار حال خوشی ندارم

ازدست آن جفاکاردرآمده دمارم

نائی دگرندارم که دل به کس ببندم

حتی نمیتوانم دروغکی بخندم

این دلشکسته دیگرازعشق گشته بیزار

حرفی مزن توازعشق قلب مرا میازار

گریه نکن عزیزم نیست مرده ای دراین گور

این شاعرسیه پوش دیوانه ایست رنجور

دانم که جای اوراهرگز کسی نگیرد

دانم غم فراقش جان مرا بگیرد

برو پی کسی باش که عاشق توباشد

بفکر آن کسی باش که لایق توباشد

کسی که درکنارت اندوه وغم ندارد

بابودنت کنارش او چیزی کم ندارد

ازآن زمان که دل را زدم بنام یارم

سهمش تمام دل بود جزآن دلی ندارم

وقتی که اوجفا کرد دل شدهزار پاره

هیهات اگر که این دل عاشق شوددوباره

دعاکنم بیابی گمشده ی دلت را
گریان دگر نبینم چشمان خوشکلت را

  • salim hamadi

خرابم

يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۱۱ ق.ظ

خرابم مثل آن عاشق که عشقش

به پای سفره ی عقدرقیب است

خرابم مثل حال آن مسافر

که بی پول مانده درشهری غریب است

خرابم مثل آن بلبل که بیند

گلش دردست گلچین اشک ریزد

خرابم مثل آهوبچه ای که

شکارشدمادرش او میگریزد

خرابم مثل آن مادرکه طفلش

دوروز زیر تلی آوار مانده

خرابم مثل معتادی که چندیست

ندارد پولی و خمار مانده

خرابم مثل مردی که رفیقش

کنارچشم اوجان داده باشد

خرابم مثل آن قماربازی

که هرچه داشته تاوان داده باشد

خرابم مثل آن شاعرکه یک شب

غمی دارد کزآن حالش خراب است

خرابم مثل آن دیوانه ای که

دوای درد او جام شراب است

خرابم مثل آن چیزی که هستم

شبیه آنکه ازجان سیرباشد

خرابم مثل آن بازنده ای که

بلای جان او تقدیر باشد

خرابم مثل دیروز و پریروز

شبیه ماه پیش وپارسالم

خرابم مثل هرروز و همیشه

ازآن روزی که رفت این است حالم

  • salim hamadi